ماه قلب من به قلم فاطمه سیاوشی
پارت بیست و پنجم :
هر روزی که بیدار می شدم کاوه با یک دست گل بزرگ پشت در می اومد. هر سری که می خواستم منصرفش کنم از این تصمیم اما قلب خودم می رفت برایش...شاید این را شنیده ای که زنان
در دل «آری» و «نه» به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند
آه، من هم زنم، زنی که دلش<
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۸۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه سیاوشی | نویسنده رمان
گذاشتم عزیزم 😍❤️
۳ سال پیشنیلی
00مرسی😘😘
۳ سال پیشNary
11این عروسی به سر نمیرسه. حسم میگه بهم اینو
۳ سال پیشمهیا
20نمیدونم چرا حسم میگه اینم از اون رماناس که مثلا کامیار میمیره بعد المیرا میفهمه که این قبلا عاشقش بوده 🤣😅
۳ سال پیشفری
00اخرش نوشته کامیار عزیزم من هم عاشقت شدم یعنی چی مگه با کاوه نیست تکلیفش با خودش هم مشخص نیست؟؟ نویسنده یه توضیح بده بند اخر رو
۳ سال پیشفاطمه سیاوشی | نویسنده رمان
شرمنده اشتباه تایپی شده .منظور همون کاوه اس
۳ سال پیشیاسی
۱۷ ساله 05یه حسی بهم میگه آخرش المیرا و کامیار عاشق هم میشن😁
۳ سال پیشزینب
۲۰ ساله 82کامیارم عاشق المیرابودبخاطرکاوه پاپس کشید.بنظرم کاوه زندگیه قبلیه المیراروبفهمه ولش کنه
۳ سال پیشزینب
۲۰ ساله 30شخصیت کاوه کامیارم بذارید
۳ سال پیشسیتا
۲۰ ساله 41مبارک باشه عروسی 😂🤣😂🤣
۳ سال پیش
نیلی
01ببخشید نویسنده یه بار گفتید عکس شخصیت هارو میزارید میشه بگید کی میزارید یعنی چه روزی؟(لطفا جواب بدید)